سلام بر شما ... خوش آمدید ... لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.
آمـــده بود مرخصی. داشتیم در مورد جبهه با هم حرف می زدیــم
لابه لای صحبت گفتم :
لابه لای صحبت گفتم :
«کـــاش می شد من هم باهات بیام جبـهه»
لبخــندی زد و پاسخـــی داد که قـــانع شدم.
گفت:
« هیــچ می دانی سیاهـــی چادر تو از ســرخی خون من کوبنده تـر است؟
همیــن که حجـــابت را رعایت کنـــی ، مبـــارزه ات را انجـــام داده ای »
تاریخ : پنج شنبه 92/7/4 | 5:32 عصر | نویسنده : ال یاســـــــین | نظرات ()